این فرضیه ای است که من مدتی است درخصوص بازی سیاسی در خصوص راس هرم قدرت در ایران راجع به آن فکر میکنم، راه کار علی خامنه ای برای باقی ماندن در قدرت!
بازی در تیم برنده
در نظر بگیرید پدر شما در مقابل شما و برادرتان مجبور به تصمیمگیری برای خرید یک اتومبیل برای خانواده است. شما و برادرتان به نمایندگی از دیگر اعضا خانواده بین چندین اتومبیل دو کاندیدای نهایی را جدا کرده اید و باید روی خرید یکی از آنها تصمیم بگیرید. پدر شما فارغ از تمایل خود به تهیه یکی از این اتومبیلها، پیشتر با شما عنوان کرده که بودجه کافی برای خرید اتومبیل را ندارد و توافق کرده شما در قبال خرید اتوموبیل مورد نظر خود به او کمک مالی بکنید تا بودجه لازم برای خرید اتومبیل مهیا شود. این که پدر شما در اعلام نظر نهایی و جهت ختم موضوع، نام اتومبیل مورد نظر شما را برای خرید اعلام کند از دید سایر اعضای خانواده و فامیل، قدرت مالی، اتوریته و نفوذ کلام پدر شماست، هر چند او پیشتر در پشت صحنه با شما در این مورد گاوبندی کرده باشد!
یکی از شیوههای حکمرانی در سیاست، الاخصوص سیاست در خاورمیانه، گاوبندی با طرف قدرتمند یا برنده احتمالی است برای ماندن در قدرت. یک توافق مستقیم یا غیرمستقیم دو جانبه که میتواند منافع دو طرف را تامین کند. چیزی از نوع توافقی که اسد در سوریه با ایران کرد برای باقی ماندن در قدرت.
این نظریه ای است که من مدتی است درخصوص بازیهای سیاسی در خصوص راس هرم قدرت در ایران راجع به آن فکر میکنم. در یک زورآزمایی جناحی، رهبر پیشتر با جناح قدرتمندتر گاوبندی میکند، گاوبندی از جنس آنچه در مثال گفتم. او آنچه را که طرف قدرتمندتر و ثروتمندتر میخواهد میگوید و با برنده شدن جناح قدرتمندتر او گرچه همچنان رهبر است اما اینبار رهبری است که مورد علاقه و حمایت جناح برتر است و تداوم رهبریاش برای طولانی مدت تضمین شده است.
الزاما این گاوبندی می تواند صراحتا اتفاق نیافتد! حتما لازم نیست جلسه ای تشکیل شده باشد و در آن دو طرف با هم دست داده باشند یا قرارداد امضا کرده باشند! این توافق می تواند کاملا در بازی های سیاسی اتفاق بیافتد. در با دست پس زدن و با پا پیش کشیدن ها.
فرق نوع حکمرانی خامنه ای با خمینی یا حتی شاه، همین سیاست کثیف «در تیم برنده بازی کن» است. شاه با همه بدی ها و خوبی هایش از ابتدا دنبال این سیاست نبود، حتی به سمت انجام دادنش هم نرفت و ترجیح داد میدان را خالی کند. خمینی اما ابتدا خود یک ابر جناح قدرتمند ساخت، بعد به آن تکیه کرد و جلو رفت. اما ماجرای خامنه ای چیز دیگری بود. او پایگاه اجتماعی ضعیفی داشت و انتخاب شدنش با هزاران انتقاد مواجه شده بود. خامنه ای حتی شرایط مندرج در قانون اساسی را هم برای رهبری نداشت و اگر پشتوانه قدرتمندی نداشت سالهای حکمرانی اش اندک می بود. او برای ادامه حکومت احتیاج به سیاستی از این نوع داشت وگرنه در مقابل آن همه رقیب گردن گلفت یک بازنده محض بود. شاید این جواب سوالی است که اغلب ما به آن فکر کرده و میکنیم! اینکه چرا خامنهای بعد از رهبری با آنچه پیش از او دیده بودیم تفاوت دارد! آخوند روشنفکر(میدانم جمع نقیضین به نظر میرسد شاید روشنفکر نما واژه درستتر باشد) دیروز که شاعر و نوازنده سه تار است و متظاهرانه پیپ میکشد اما به ناگهان به سمتی راهنما میزند که سراسر مخالف چیزی است که از او دیده و شنیده شده است!
از نظر من او رهبر واقعی نیست، این جمله را شعاری مطرح نمیکنم و دقیقا به معنی ساده و مستقیم کلماتش نظر دارم. معنی این جمله این است که روندی که در کشور پیش میرود الزاما آن نیست که او به آن اعتقاد دارد بلکه چیزی است که او به اعتقاد داشتنش وانمود میکند. چیزهایی که انجام میشود الزاما آن نیست که او خواسته، بلکه چیزی است که او میخواهد نشان دهد که خواسته اوست. او با توافق مستقیم یا غیر مستقیم خود با اقلیت دارای قدرت همراه میکند و با راهنمایی آنها چیزی را میگوید که آنها میخواهند و تصمیم به انجامش دارند. یعنی چیزی که در صورت تمایل یا عدم تمایل رهبر به واسطه قدرت و امکانات اقلیت دارای امکانات انجام خواهد شد. پس او خود را همراه آن نشان می دهد که موضوع جوری نشان داده شود که انگار خواسته او انجام شده است. نقش خود را جوری بازی میکند که از بیرون رهبر تداعی میشود. اما در واقعا او هم پیرو رفتار و خواسته های جناح پولدارتر و قدرتمند تر است. لحظه ای را تصور کنیم که او چیزی به جز از خواسته های تندروهای حاکم و سپاه پاسداران بگوید و بخواهد! به نظر شما چه عاقبتی خواهد داشت؟
همه اینها نه تنها او را از نتایج و عواقب این تصمیمها و فرامین تبرئه نمیکند، بلکه بر اتهامات سنگین علیه او مثل عاملیت در قتل، کشتار دسته جمعی و غیره اتهام دیگری را اضافه میکند، مثل مشارکت در توطئه و همکاری در جرایم سازمان یافته یا سو استفاده از جایگاه حقوقی.