درباره من

درباره بهزاد مرتضوی

 

شروع فعالیت هنری

 

آبان سال 1376 بود که به آرزوی خودم که همان حضور در دانشگاه هنر و معماری بود نایل شدم. دو سال پیشتر به امید همین روز، تحصیلات مهندسی الکترونیک خود را نیمه کاره رها کرده و به خدمت سربازی رفته بودم و به محض پایان خدمت در دانشگاه و رشته مورد علاقه م پذیرفته شدم. 

یکسال پس از شروع تحصیل جذب گروه تئاتر تجربه، یکی از گروه های حرفه ای تئاتر در آن زمانِ ایران شدم؛ مهرداد رایانی مخصوص، کیومرث مرادی، رحمان سیفی آزاد، سپیده نظری پور… از جمله هنرمندان عضو این گروه بودند. تعداد گروه هایی که منسجم و پیوسته نمایش به روی صحنه می بردند در ایران اندک بود و عضویت در یکی از این گروه ها امتیاز خوبی برای یک هنرمندِ تازه کار محسوب می شد.

سال 1378 با دوستان هم دانشگاهی(من، اشکان خطیبی، آزاده سهرابی و علی منصوری)، اثری را به روی صحنه بردیم به نام «تلفن» اثر ویلیام اینک که من در آن علاوه بر طراحی صحنه، ایفاگر نقش دوم هم بودم. چون کارگردان ما یک خانم، آزاده سهرابی بود، با شرکت در فستیوال بانوان، موفق به کسب دو جایزه از دومین فستیوال تئاتر زنان شدیم: جایزه نخست طراحی صحنه برای من و بازیگری برای اشکان خطیبی، بازیگر دیگر این نمایش.

در همان سال همراه با گروه تئاتر تجربه، نمایش «هشتمین سفر سندباد» نوشته استاد شناخته شده تئاتر ایران، بهرام بیضایی و کارگردانی کیومرث مرادی را ابتدا در جشنواره بین المللی تئاتر فجر و سپس در سالن سایه تئاتر شهر به روی صحنه بردیم که با استقبال فراوان روبرو شد. من در این نمایش دستیار اول کارگردان بودم. در این نمایش هنرمندانی حضور داشتند که در حال حاضر خود از ستونهای هنر ایران محسوب می شوند: محسن تنابنده(کارگردان و بازیگر مطرح سینمای ایران)، علی سرابی(کارگردان و بازیگر مطرح تئاتر ایران)، پیام فروتن( استادیار دانشگاه و طراح صحنه سینما و تئاتر ایران)...

سالهای بعد با همین گروه و در همین سمت، نمایشهای «افسون معبد سوخته»، «رازها و دروغها»، «درس» نوشته اوژن یونسکو(نمایشنامه خوانی)، «خواب در فنجان خالی» و «شکلک» را هم در جشنواره بین المللی فجر و هم در مجموعه تئاتر شهر به روی صحنه بردیم و از جمله گروه های فعال و پرمخاطب دوران خود محسوب می شدیم. در بین این آثار افسون معبد سوخته در جشنواره تئاتر بمبئی و دو اثر خواب در فنجان خالی و شکلک(دهمین دوره فستیوال بهاماترا،1384) در جشنواره تئاتر دهلی دعوت شد و به اجرا رفت که مورد استقبال قرار گرفت. جشنواره بهاماترا توسط دانشگاه national school dramg nsd به مدت 15 روز و با حضور نمایش آثاری از کشورهای آلمان، هلند، کره، ایران، ژاپن، لهستان و فرانسه برگزار شد. شکلک همچنین در سال 2004 در جشنواره ی بهار ایرانی فرانسه در شهر پاریس اجرا شد. 

جوایزی چون:

۱۳۸۳ - جایزه بهترین نمایش خارجی در ششمین جشنواره تئاتر ملی دانشگاه تئاتر دهلی نو برای اجرای نمایش "شکلک"

۱۳۸۲ - جایزه بهترین کارگردانی برای اجرای نمایش " خواب در فنجان خالی" از جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر در سال

۱۳۸۰ - دیپلم افتخار برای اجرای نمایش "افسون معبد سوخته" در جشنواره بین‌المللی رقص و تئاتر کاتاک در هندوستان

۱۳۷۹ - جایزه سوم بهترین کارگردانی برای اجرای نمایش "افسون معبد سوخته" در جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر

۱۳۷۸ - جایزه بهترین کارگردانی از نگاه منتقدان تئاتر برای اجرای نمایش هشتمین سفر سندباد در جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر

از دستاوردهای گروه ما در فستیوالهای مختلف بود.

شکلک که یکی از بهترین و پرمخاطب ترین نمایش های تاریخ تئاتر ایران محسوب می شود، بعدها به مدت 4 ماه متوالی در یکی از سالنهای تهران به روی صحنه رفت و با فروش فوق العاده مواجه شد. این نمایش نوشته دکتر نغمه ثمینی و به کارگردانی کیومرث مرادی بود که به مقایسه اتفاقات تاریخی کودتای 28 مرداد و قیام دانشجویان 18 تیر در قالبی داستانی می پرداخت و در دومین رپرتوار من مشاور کارگردان بودم. از این رپرتوار فیلم-تئاتری تهیه شد که یکی از پرفروش ترین فیلم تئاترهای ایران محسوب می شود و چندین بار تجدید انتشار شده است.

نخستین فعالیت مستقل من در تئاتر به سال 1382 و کارگردانی «متن خوانی» نمایش «آدمهای خیس» در مجموعه تئاتر شهر بر می گردد که توانست عنوان پرتماشاگرترین نمایشنامه خوانی سال را از آن خود کند. این نمایش نوشته امید سهرابی بود و هنرمندانی چون حمید مظفری، مائده طهماسبی، پانته آ بهرام، حامد بهداد و اشکان خطیبی در آن ایفای نقش می کردند.

در سال 1381 در نمایش مرگ و دوشیزه به کارگردانی اشکان خطیبی به عنوان دراماتورژ و بازیگر حضور داشتم و 30 اجرا در خانه هنرمندان انجام دادیم. اشکان خطیبی و نگار جواهریان دیگر بازیگران این نمایش بودند و نرمین نظمی طراحی صحنه اثر را به عهده داشت. این نمایش نوشته آریل دورفمان است.

تجربه ی بعدی من کارگردانی و اجرای نمایش «مکث» نوشته امید سهرابی در جشن هفته تئاتر ایران بود که خانه تئاتر ایران هفته سال است که هر ساله آن را برگزار می کند. در این نمایش بهنام تشکر، اشکان خطیبی و ندا مقصودی ایفای نقش می کردند. 

در گام بعدی کارگردانی، نمایش پیشخدمت را در جشنواره «بزرگداشت آنتوان چخوف» سال 1384 روی صحنه بردم. متن این نمایش را امید سهرابی با ایده من و با الهام از داستان کوتاه «ریموند کارور» نوشته بود. غلامرضا طباطبایی، افسانه ماهیان، اشکان خطیبی و رضا افشار بازیگران این نمایش بودند. دیگر کارگردانانی که در این جشنواره آثار خود را به نمایش گذاشتند عبارت بودند از: آتیلا پسیانی، محمد رحمانیان، حسن معجونی و عظیم موسوی.

در سال 1390 باز هم نوشته ای از امید سهرابی با عنوان تنبیه باشکوه را در تئاتر حافظ روی صحنه بردم. طراحی صحنه این نمایش نیز به عهده خودم بود و کاوه آهن جان و فقیه سلطانی ایفاگر نقش های آن بودند. این نمایش به صورت نمادین درباره زندگی یک زوج در فضایی توتالیتر بود که نهایتا منجر به سرپیچی آنها از نظام حاکم بر آنها می شد.

سال 1392 و در تماشاخانه پارین، نمایش درباره ی ال ای، نوشته امیررضا طلاچیان را به مدت 3 ماه روی صحنه بردم. من در این اثر علاوه بر کارگردانی، بازی در یک نقش را هم به عهده داشتم. دیگر بازیگران این نمایش جوانانی بودند که از بین افراد با استعداد فعال در همان تماشاخانه به کار گرفتم. از آن بین شادی اسد پور در حال حاضر تدریس بازیگر در دانشگاه هنر را انجام می دهد و راد پورجبار نیز به بازی در نمایش های دیگر می پردازد. این نمایش درباره ایرانیان مهاجر به آمریکا و بی هویتی فرهنگی بود که گریبان آنها را گرفته بود. این نمایش حدود 70 اجرا انجام داد و مورد استقبال تماشاگران قرار گرفت.

همانطور که پیشتر عنوان کردم، در سال 1393 به عنوان مشاور کارگردان با گروه تئاتر تجربه، مجددا نمایش شکلک را در تئاتر شمس(متعلق به موسسه فرهنگی اکو) به مدت سه ماه روی صحنه بردیم که پرفروش ترین نمایش فصل نام گرفت.

ادامه فعالیت من(بهزاد مرتضوی) به دلایل مختلف به عنوان مسئول روابط عمومی نمایش ها در آثاری چون «دستهای آلوده» نوشته «ژان پل سارتر» و کارگردانی مسعود موسوی، «تیولا» نوشته و کارگردانی علی عابدی، آقای «اشمیت کیه؟» نوشته «سباستین تیری» و کارگردانی سهراب سلیمی.... بود. در این میان نمایشنامه خوانی "پسر حاجی بابا جان" نوشته و کارگردانی خودم را در موسسه فرهنگی بهاران در یک اجرا به نمایش گذاشتم.

من از ابتدای شکل گیری خانه تئاتر ایران، عضو این خانه از طریق انجمن منتقدان و نویسندگان بودم و یک دوره هم به عنوان عضو هیئت مدیره این انجمن انتخاب شدم. در این میان یک بار به عنوان عضو فعال انجمن منتقدان مدال افتخار خانه تئاتر را دریافت کردم و یکبار هم در سال 1385 تقدیرنامه.

 

تجربه روزنامه نگاری

 

اواخر سال 1377، همزمان با تحصیل و فعالیت در تئاترهای روی صحنه، جذب مطبوعات و رسانه ها شدم و در بخش فرهنگی و هنری فعالیت کردم. ابتدا هفته نامه سروش که انتشارات  صدا و سیمای ایران بود و سپس روزنامه ها و مجلات دیگری مثل بهار، جامعه نو، بیدار، فصلنامه هنر، گزارش فیلم…

حدود یکسال بود که در گزارش فیلم به صورت تمام وقت مشغول به کارشده بودم، ناگهان این نشریه تعطیل اعلام شد. مدیر مسئول این نشریه شهرام زرگر بود، اما همه امور آن توسط هوشنگ اسدی و نوشابه امیری هدایت و مدیریت می شد. این دو از روزنامه نگاران با سابقه کشور بودند.چند ماه بعد از بیکاری، به عنوان خبرنگار هنری نیمه وقت جذب روزنامه بین المللی خبر شدم و دو سال بعد به سمت مسئول صفحه هنری همان روزنامه منصوب شدم.

ادامه فعالیت مطبوعاتی من در آکادمی هنر ایران بود که پس از دو دوره فعالیت در نشریه داخلی این آکادمی به عنوان دبیر شورای تحریریه، سردبیر نشریه آینه خیال متعلق به همین آکادمی شدم. 12 شماره از این نشریه به سردبیری من منتشر شد اما متاسفانه به دلیل اتفاقات سیاسی در سال 1388 تعطیل شد.

در این عرصه یکبار در سال 1384 موفق به دریافت لوح تقدیر از اداره کل هنرهای نمایشی، به عنوان خبرنگار برتر سال تئاتر شدم.

 

تجربه روابط عمومی

 

جدی‌ترین تجربه روابط عمومی من در سال 1381 و از مدیریت روابط عمومی جشن سینمای آزاد رقم خورد. این جشن را عده ای از سینماگران آزاد راه اندازی کردند که به هیچ نهاد و گروهی وابسته نبودند و هزینه‌های جشن را نیز از طریق دریافت کمک مالی تامین می‌کردند. “انجمن سينماگران آزاد” يك سازمان غيردولتي (NGO) است كه با شعار “سينماي آزاد، سينمايي براي همه“ پس از ثبت اوليه در اسفندماه 78، در اسفندماه سال 79، موجوديت خود را رسما اعلام کرد. در آن سالها در ایران همه فعالیت های هنری و منجمله جشنواره ها ذیل دولت انجام می شد و چنین جشنواره ای بدون حضور و دخالت دولت تازگی داشت. بسیاری از دست اندرکاران آن جشنواره امروز از هنرمندان مطرح سینما و تئاتر ایران هستند: امیرآقایی، مهدی درخشانی، مهدی کرم پور، پرند زاهدی…

دبیر این جشن مهدی رخشانی بود و مسئولیت روابط عمومی و تبلیغات این جشن را من به عهده گرفتم و با تلاش زیاد جشنواره را از یک جشنواره کوچک و محدود، به جشنواره ای مطرح و دیده شده تبدیل کردم. در این مقطع روزنامه نگار بودم و دبیر سرویس فرهنگی روزنامه بین المللی خبر را به عهده داشتم.

همزمان در سال 1382 در آکادمی هنر ایران، به ریاست میرحسین موسوی به عنوان کارشناس روابط عمومی استخدام شدم . 4 سال بعد یعنی اواخر سال 1384 پس از برکناری مدیرکل سابق این اداره، ابتدا سرپرست این اداره کل شدم و سپس حکم مدیرکل روابط عمومی آکادمی هنر ایران برای من صادر شد.

هنگام داشتن این سمت علاوه بر امور روزمره این آکادمی، پروژه هایی داخلی و بین المللی بسیاری را در این آکادمی برگزار شد و بر حسب مقام من در آن پروژه حکمی برایم صادر می شد: مدیرروابط عمومی همایش بین المللی مکتب اصفهان، مدیر روابط عمومی همایش بین المللی مکتب شیراز، مدیر روابط عمومی همایش هنرهای فراموش شده، مدیر روابط عمومی همایش بین المللی تمدن جیرفت، مدیر روابط عمومی همایش شاهنامه نگاری، مدیر روابط عمومی همایش بین المللی عبدالقادر مراغی، بی ینال نگارگری، بی ینال نقاشی، بی ینال کاریکاتور… 

من به مدت 5 سال و تقریبا شبانه روز با جدیت و کوشش تمام در این سمت مشغول به کار بودم تا در سال 1388 میرحسین موسوی، رئیس آکادمی هنر ایران کاندیدای ریاست جمهوری ایران شد و من با تمایل خودم برای حضور در کمپین او اعلام آمادگی کرده و به عنوان مسئول تبلیغات در کمپین او شروع به فعالیت کردم...

سال 1390 در موسسه فرهنگی هنری صبا(بزرگترین گالری خاورمیانه) به سمت معاون امور نمایشگاهی منصوب شدم.

بعد از فرهنگستان هنر به دعوت یکی از دوستان هم فکر، به عنوان مدیر روابط عمومی و شبکه های اجتماعی، به موسسه ابن سینای بزرگ ملحق شدم که منتشر کننده روزنامه سپید(تنها روزنامه مخصوص پزشکان و کادر درمانی ایران)، هفته نامه سلامت(پر تیراژترین هفته نامه سلامتی برای مخاطب عام) و ذهن مثبت(ماهنامه مخصوص سلامت روان)بود. بعد از دو سال به شرکت ماهان نت رفتم. در ادامه تبلیغاتی دریچه نو پیوستم. سپس در سال 1396 به عنوان مدیر روابط عمومی خانه تئاتر استخدام شدم.

من در پانزدهمین و شانزدهمین دوره هفته گرامیداشت تئاتر ایران، مدیر روابط عمومی بوده ام و علاوه بر این در سی و هفتمین دوره فستیوال بین المللی تئاتر فجر به عنوان مشاور روابط عمومیِ دبیر جشنواره فعالیت کردم. پایه گذار شبکه های اجتماعی و نسل نوین سایت این صنف بودم و برای اولین بار پس از ثبت این صنف پرونده های اعضاء صنف را از کاغذی، به الکترونیکی تبدیل کردم.

در این بین به صورت پاره وقت فعالیت هایی در حیطه روابط عمومی انجام دادم؛ مثل روابط نمایشگاه اتومبیل های قدیمی و سرعتی که به مدت یک هفته در موزه خودروهای تاریخی تهران برگزار شد یا روابط عمومی مسابقات کشور دراگون بوت در مجموعه ورزشی آزادی.

 

گروه هنری پارین؛ از تولد تا امروز

 

معتقد بوده و هستم، در کشور ما و شاید بیشتر کشورهای جهان اقتصاد هنر و هنرمند در صورتی به شکل معمول دیگر رشته های اقتصادی درخواهد آمد که هنر بازگشتی به گذشته های خود داشته باشد و پای خود را در زندگی مردم باز کند. یعنی بسان گذشته که بیشترِ آثار هنری، آثاری بودند که در زندگی انسان کاربرد عملی داشتند، به آثار هنری کاربردی تمایل پیدا کند.

چنین نگاهی به هنر آسان نبوده و نیست؛ از طرفی هنرمندان امروز مایل به ترک جایگاه خود در اجتماع به عنوان قشر خاص نیستند و تن به تولید آثار کاربردی نمی دهد، از سوی دیگر با توجه به بالا بودن قیمت آثارِ کاربردی با توجه به هنر به کار رفته در آن و تیراژ کم، کمتر انسانِ عادت کرده به تولیدات تیراژ بالا و قیمت پایین، برای تهیه چنین لوازمی علاقه نشان می دهد.

بنابراین تصمیم گرفتم مسیر را آهسته آهسته، از همجواری و همنشینی بیشتر این دو با هم تا مقصود نهایی طی کنم؛ در همین زمان(1390) بود که گروه هنری پارین را بنیان گذاشتم. پارین در فارسی به معنی «منسوب به گذشته» است، که همان تفکر من برای رسیدن به درآمدزاییِ هنر بود. ابتدا فقط من و خواهر کوچکترم که دانشجوی یکی از رشته های هنری بود، عضو این گروه بودیم، اما به نسبت فعالیت ها، اشخاص مختلفی به گروه وارد و یا از آن خارج شدند؛ مهران زمانی(نقاش و گرافیست)، حجت امانی(نقاش و پژوهشگر)، اشکان خطیبی(بازیگر و کارگردان تئاتر)، سارا … (هنرمند و پژوهشگر هنرهای دستی)، امید سهرابی(نمایشنامه نویس)… از آن جمله بودند.

برای مرحله اول: ایده ام خارج کردن آثار هنری از گالری ها و نمایشگاه ها بود. برآیند افکار عمومی مردم ایران نشان می داد حضور آثار هنری در اماکن و جایگاه های خاص، همزمان با شکوه بخشی به آنها، تصویری غیر قابل دسترسی از این آثار را نشان می دهد و عامه مردم را از مواجه به آن دور می کند. بازدید کنندگان گالری ها به ترتیب خود هنرمندان، دانشجویان عرصه های هنری، مجموعه داران و علاقمندان(در نسبتی بسیار اندک) هستند، پس لازم است در این مرحله به جای اینکه مردم را به دیدن آثار هنری ببریم، آثار هنری را نزد مردم ببریم و چه جایی بهتر از رستوران!

 

حرکت اول؛ نمایشگاهی در رستوران

 

برای اجرایی شدن این ایده، در حرکت اول، با همکاری هم گروهی جدیدم حجت امانی اقدام به جمع آوری نمایشگاهی از آثار هنرمندان رشته های مختلف هنری(نقاشی، خط-نقاشی، تذهیب، مجسمه سازی، سوزن دوزی، سفال گری، ترمه دوزی…) برای نمایش در یک رستوران کردیم. مدیر رستوران اشکان خطیبی، دوست و هم دانشگاهی من در ایام تحصیل بود که نمایش هایی را با هم روی صحنه برده بودیم و همانطور که فکر می کردم، به منظور و مقصود من برای این فعالیت پی برد.

توجیه من این بود که مراجعه کنندگان به رستوران برای صرف غذا یا نوشیدنی، زمانی نسبتا مناسب را در محل رستوران می گذرانند. با توجه به اینکه هنگام صرف غذا با خانواده یا دوستان، ذهن خود را از گیر و گرفت های روزمره تهی می کند و به آرامشی نسبی می رسد، در صورت هم نشینی با آثار هنری در این زمان مناسب، می توان امیدوار بود قرابتی با اثر هنری به وجود بیاید که اگر همان زمان پرزنت مناسبی صورت بگیرد، مخاطب را نسبت به خرید اثر متمایل کند. بنابراین همراه منوی غذا، بروشور آثار نمایش گذاشته شده را هم در اختیارشان می گذاشتیم تا در نهایت علاوه بر تهیه غذا، هزینه داشتن یک اثر هنری را نیز پرداخت کنند.

با توجه به فضای وسیع رستوران، حدود 40 اثر اعم از نقاشی و حجم تا هنرهای سنتی و دستی را جمع آوری کردیم. 

برای اینکار ابتدا لازم بود هنرمندان این آثار را نسبت به فلسفه این حرکت آگاه کنیم تا علاوه بر اینکه موافقت می کنند آثارشان در محیطی غیرهنری به نمایش درآید، با اعتماد به ما، آثارشان را به صورت امانت در اختیار ما قرار دهند. علاوه بر این مجابشان کردیم که معکوس گالری های هنری، قیمت پایین تری برای آثارشان در نظر بگیرند تا اولین حرکت در بعد اقتصادی هم نتیجه بخش باشد، هرچند خود ما در این مرحله طمعی به درآمد و سود نداشتیم.

علاوه براین مجبور شدیم برای ارائه کامل و صحیح آثار هنری، رستوران را نسبت به تجهیزات نوری و نصب آماده کنیم، تا مقصود اصلی که ارائه اثر هنری بود، جامعه عمل بپوشد. تهیه و چاپ بروشور نفیس این آثار هم در کنار امور دیگر به انجام رسید.

پس از شش ماه در یک شب باشکوه و با حضور صاحبان این آثار و مدعوین دیگر، نمایشگاه افتتاح شد و مورد استقبال قرار گرفت. فردای آن روز مطبوعات نسبت به انعکاس گزارش این نمایشگاه اقدام کردند و مخاطب نمایشگاه و رستوران با هم ادغام شدند و خاطره ای خوب از این حرکت باقی گذاشتند.

این نمایشگاه سه ماه در این مکان برپا بود و ده ها نفر از آن دیدن کردند و حدود 10 اثر نیز توسط بازدیدکنندگان خریداری شد. نمی دانم تا آن زمان چنین تجربه ای در نقاط دیگر جهان انجام شده بود یا نه، اما مطمئن هستم این اولین تجربه در نوع خود در ایران بود.

 

تماشاخانه پارین؛ آغازگر به پاگیری تماشاخانه های خصوصی ایران

 

چیزی که بعدها به عنوان تماشاخانه پارین شناخته شد، در واقع زیرزمین نسبتا بزرگی در یکی از عمارتهای قدیمی بود. بنیاد مستضعفان انقلاب اسلامی برای اجاره مکانهای خود معمولا اعلام مزایده می کرد و این زیرزمین جزو این مزایده بود برای اجاره. من و دو شریک دیگرم با همین دیدگاه و برای تاسیس تماشاخانه نسبت به شرکت در مزایده اقدام کردیم و زیرزمین به اجاره ما درآمد. بعد با صرف هزینه و تلاش بسیار زیرزمین را تبدیل به یک تئاتر کوچک صد نفره کردیم با صحنه یک سویه. تماشاخانه نسبت به موارد مشابه دولتی خود بسیار کوچک و محقر بود؛ صحنه 7.5*4.5 متر مربع با ارتفاع سقف 3 مترکه به زور به ما اجازه نصب پروژکتور می داد.

تا قبل از افتتاح این تماشاخانه تئاتر هنری ایران منحصر به سالن های دولتی و نیمه دولتی بود. با توجه یه تعداد اندک تئاترهای دولتی سالن های شهرداری ها، معمولا بسیاری از هنرمندان ماه‌ها و سالها در نوبت اجرا می ماندند و خیلی ها هم به واسطه طولانی شدن این زمان، از اجرا صرف نظر می کردند. اندک سالنهای خصوصی و اغلب سالنهای سینماهای قدیمی به اجراهای خنده‌دار و شو می پرداختند که حسابشان از تئاتر آرتیستیک جدا بود.

طی یک ماه و نیم پس از تحویل زیرزمین، تماشاخانه آماده بهره برداری شد و ابتدا با نمایش تئاترهای کودک و نوجوان آغاز به کار کرد. خیلی زود اهالی تئاتر متوجه تاسیس سالن شدند و مقدمات اولین اجرای حرفه ای شکل گرفت: کابوسنامه اثر وحید رهبانی. این اثر غیر متعارف(تماشچیان این نمایش می بایست با چشم بند وارد سالن می شدند و چشم بندهای خود را تا پایان اجرا بر نمی داشتند. آنها از طریق دیگر حواس خود مثل شنوایی، بویایی، لامسه… نمایش را می دیدند) مورد توجه و استقبال تماشاگران قرار گرفت  در پی اجرای موفقیت آمیز این اثر طی 30 اجرا، 10 روز هم به زمان اجرا افزوده شد. دو شریک من در میانه راه مرا تنها گذاشتند تا ادامه این مسیر دشوار روی دوش من باشد.

 با توجه به حذف بروکراسی های معمول در سالن های دولتی در این سالن، تقاضا برای اجرا در این سالن افزودن گرفت و تماشاخانه پذیرای دو نمایش در هر روز شد. بدین ترتیب روزها محیط تماشاخانه پذیرای کارگاه های تخصصی ادبیاتی و هنری و همچنین تمرین نمایش ها بود و از عصر به بعد به اجرای نمایش تعلق داشت. در طول یکسال این تماشاخانه بیش از 20 نمایش را روی صحنه خود دید. شهرت این تماشاخانه در زمان خود به قدری بالا رفت که رئیس جمهور دوره قبل کشور با وزرا و همراهان خود برای دیدن تئاتر به این سالن کوچک آمدند. تاسیس این تماشاخانه باعث ایجاد انگیزه برای دیگر علاقمندان شد و کم کم تاسیس سالن های خصوصی در تهران و سپس ایران روند فزاینده گرفت تا جایی که هم اکنون در تهران حدود 30 تماشاخانه خصوصی فعالیت دارند.

با توجه به سبقه ی من در انتخابات 88، حساسیت فوق العاده ای روی این تماشاخانه وجود داشت:مثلا من به عنوان مدیر تماشاخانه پارین مجبور به پاسخگویی چندباره به مسوولان موزه و شورای نظارت و ارزشیابی بودم که چرا رییس جمهوری که هشت سال سکان دولت را در دست گرفته بود، با تهیه بلیت به تماشای یک نمایش در سالنی کوچک آمده است! گرفتن هر مجوز نمایش برای تماشاخانه خود تبدیل به جنگی نابرابر شده بود برای من و کارگردانان. مسوولان موزه(محل برپایی تماشاخانه موزه زمان، احداث شده در یکی از بناهای قدیمی تهران بود) هم همپای بازبینان محترم شورای نظارت به تماشای پیش از اجرای نمایش ها می نشستند و خود را موظف به اعلام نظر می دانستند. اجرای نمایش «مرده شور» نوشته مهرداد رایانی مخصوص در این تماشاخانه توسط رییس شورای نظارت و ارزشیابی ممنوع اعلام شد، نمایش «یرما» در بازخوانی و بازبینی مردود شد، شهره سلطانی از اجرای نمایش «پیک نیک در میدان جنگ» منع شد و نمایش های «سیداکشن» و «پیانو» هم از طرف مسوولان موزه غیر قابل اجرا اعلام شدند.

سرانجام با تنگ نظری ها و فشارهای افراد غیر فرهنگی، مکان این تماشاخانه به بهانه مزایده مجدد پس از یکسال از من بازپس گرفته شد و فعالیت های آن در همین حد عقیم ماند. تلاشهای من برای راه اندازی این تماشاخانه در مکانی دیگر نتیجه نداد اما نتیجه این عملکرد کماکان در تئاتر ایران ادامه دارد.

به همین مناسبت اداره کل هنرهای نمایشی در اردیبهشت 1392 طی مراسمی تندیس و لوح افتخار برترین فعال خصوصی در حیطه تئاتر را به من اعطاء کرد.

 
بازدید : 2346 بار