در صورت همراهی نخبگانِ اقشار مختلف در اعتراضهای مسالمتآمیز و اعتراض بدون خشونت ، نظام دو راه بیشتر نخواهد داشت؛ یا با حذف نخبگان در این راهها به بن بست خواهد رسید، یا برای بقا تسلیم اعتراضات خواهد شد.
دکتر سروش در کتاب «فربه تر از ایدئولوژی» می گوید: «گشودن در ایدئولوژی، بستن باب تفکر است. و این امر به دو دلیل میباشد: نخست آنکه مواضع اصلی فکری و عملی روشن شدهاند و لذا عقل که کارش ایضاح آن مواضع است، عملاً بیکار میماند. دوم آنکه، ایدئولوژی تأکید اکیدی بر عشق و عاطفه و نفرت دارد. و این عشق و نفرت است که چراغ تعقل را خاموش خواهد کرد. تمامی کسانی که در وادی ایدئولوژی پاگذاشتهاند خواسته یا ناخواسته به تحقیر عقل همت گماشتهاند. و بر ضد عقل آدمی استدلال کردهاند و به آدمیان نشان دادهاند که چگونه گرفتار بیعقلی هستند و بر بیعقلی خود نام عقل نهادهاند.»
نقل قول از دکتر سروش را آوردم برای جمله اول آن: گشودن در ایدئولوژی بستن باب تفکر است. من هم معتقدم یک ایدئولوگ دارای ذهنیتی کاملا بسته در مرزهای ایدئولوژی خود است. معتقدم پویایی ذهن به معنی ابتکار و خلاقیت با خصوصیات ایدئولوژی در تناقض است. یک ایدئولوگ اگر هم به ذهن خود اجازه مانور بدهد، نهایتا او را در حصار ایدئولوژی خود محدود خواهد کرد. به این ترتیب توانایی های مانور ذهنی یک ایدئولوگ به آرامی از بین رفته یا در خوشبینانه ترین شکل توسط خود او مهار شده است. او اجازه تفکر آزادانه را از دین، حزب یا فرقه خود ندارد، پس افسار تفکر آزاد را کشیده و به ذهن خود اجازه جولان در فضایی جز اتاق کوچک ایدئولوژی خود نمی دهد.
بپسندید یا نپسندید ایدئولوگ های حاکم بر جامعه ما هم در محدوده همین تعاریف قرار می گیرند. هر جنبه زندگی و هر حرکت آنها به ایدئولوژی شان گره خورده و شعاع حرکت آنها را محدود کرده است. برای همین من افراد ایدئولوگ را افرادی عاری از خلاقیت و توانایی میبینم. افرادی که آنقدر از فکر کردن فرار کرده و به آموزه های مکتب خود بسنده کرده اند که کمتر گفتار و کردار جدیدی از آنها می شود مشاهده کرد. به عنوان مثال به آثار اخیر هنر اعتراضی بین هنرمندان ایدئولوگ داخلی و هنرمندان آزاد توجه کنید، شاید بیشترین خلاقیت در آثار خلق شده مکتبی ها کلیپ دختر همسایه است که همه چیزش کپی از هنرمندان آزاد است.
در اعتراض های بدون خشونت فعلی به خوبی عینیت این نکته مشهود است. از هنرمند گرفته تا نویسنده و شاعر و ورزشکار، سعی می کنند با خلاقیت و ابتکار خود به نوعی اعتراض خود را نشان دهند. به عنوان مثال ورزشکاران اعراض خود را با حرکتهای اعتراضی خلاقانه ای چون عدم همراهی سرود جمهوری اسلامی در بازیهای ملی، عدم واکنشها هنگام گرفتن مدال و یا به ثمر رساندن گل، تخطی(عمدی یا سهوی) از حجاب اجباری بانوان ورزشکار، مصاحبههای تند و تیز نشان می دهند که به یمن استعداد و خلاقیت این افراد هر روز متنوعتر میشود. همه هم شاهد هستیم قریب به اتفاق نخبگان ورزشی در اعتراضها مشارکت دارند و انگشت شمار هستن آنهایی که همچون #وحید_امیری و #مهدی_ترابی همراه معترضان نمیشوند.
اما غرض از بیان این مطلب جلب توجه خواننده به این است که میبینید امکان کنار گذاشتن این ورزشکاران توسط نظام وجود ندارد، چون نفرات کافی و مناسب در نیروهای به اصطلاح خودی جمهوری اسلامی برای جایگزینی وجود ندارد! چنین مهارتهایی از ترکیب ویژگیهای اکتسابی و انتسابی فرد حاصل میشود و امکان بروز و ظهور صرفا با کاتالیزورهای مادی و ایدیولوژیک ندارد. برای همین است که میبینیم همان تیمملی بسکتبال معترض مسابقات خود را با همان نفرات ادامه خواهد داد و همان تیم فوتبال معترض با همان نفرات به جام جهانی خواهد رفت و مطمئنا شاهد ادامه واکنشهای اعتراض آمیزشان هنگام بازیهای جام جهانی خواهیم بود.
در مثال دیگر به هنرمندان مطرح و صاحب نام کشور نگاه کنید، شاید کمتر از 5 درصد آنها موافق ایدئولوژی حاکم بر کشور هستند و الباقی با آزاد اندیشی منتقد سیاست های موجود هستند. حالا چطور می شود با حذف 95% هنرمندان به آثار آفریده شده اصلا نام هنر نامید! اگر نباشد اصغر فرهادی و هومن سیدی، اثر کدام هنرمند می تواند به آکادمی اسکار معرفی شود؟ ابراهیم حاتمی کیا؟ ده نمکی؟
شکی نیست معترضان نظام فعلی علاوه بر برتری عددی، برتری این چنینی را هم بین دیگر اقشار جامعه به همراه دارند. جایی که خودی و غیرخودی کردن حضرات امکانپذیر نیست و عمده نخبگان و کاربلدهای کشور مخالف رویههای جاری و سیاستهای نظام هستند. کفهی ترازوی آزادیخواهان بین هنرمندان، دانشمندان، متفکران، نویسندگان، دانشجویان و حتی کارمندان دولتِ شاخص، کاربلد، نخبه و توانای کشور، بسیار سنگینتر از خودیهای نظام است.
مشابه وضعیت ورزشکاران کشور، در دیگر سطوح هم امکان جایگزینی خودیها وجود ندارد و در صورت حذف هر یک از از اینها، بدون شک جای آنها در تخصص شان خالی خواهد بود. به سرنوشت صدا و سیما پس از بایکوت چهرههای شاخص کشور نگاه کنید، مقصود پس از اعتراضات بین سالهای ۸۸ و ۹۸ است. با بایکوت صدا و سیما توسط متخصصان، اندیشمندان، هنرمندان، سیاستمداران... این رسانه مجبور به جایگزینی نیروهای به اصطلاح خودی نظام در تولیدات خود شد. در نتیجه تعداد تولیدات کم شد و کیفیت همان اندک تولیدات به پایینترین حد خود رسید. افت سطح کیفی برنامههای مملو از نیروهای ضعیف مکتبی به خصوص روحانیون عامی و کمسواد منجر به سطحی شدن برنامهها و از دست دادن مخاطب شد و پس از آن برنامههای تلویزیونی تبدیل به پای ثابت لطیفهها و شوخیهای جاری در فضای مجازی شد. حتی اخیرا و با سونامی انصراف مجریان کاربلد از اجرا در صدا و سیما، کمبود مجری آنقدر مشهود شده و عرصه را بر مدیران تنگ کرده که معدود مجریان باقی مانده در این رسانه، به ناچار شبانهروزی ضبط برنامه دارند و در هر شبکهای دیده میشوند. مثلا شما تقریبا در هر کانالی می توانید چهره نابازیگر و نامجری یعنی #مهران_رجبی را ببینید. به قول آن ظریف، کم مانده ایشان را در کانال کولر هم بیینیم!
نتیجه! نتیجه کاملا مشخص است! در صورت همراهی نخبگانِ عرصه های مختلف در اعتراض عاری از خشونت و مسالمت آمیز، نظام دو راه بیشتر نخواهد داشت؛ یا با حذف نخبگان در این عرصه ها به بن بست خواهد رسید، یا برای بقا تسلیم اعتراضات خواهد شد.
العاقل یکفیه بالاشاره.