موی سپید

یک اثر کاملا تجربی

زن به عادت هر شبه ی این چند ساله، قبل ازرفتن به رختخواب سراغ " لرد" رفت تا به او غذا بدهد. "لرد" حیوان کوچک خانگی شبیه موش بود که آنها در یک محفظه شیشه ای ، روی دراور کنار تختخوابشان نگهداری اش می کردند. هوا دیگر رو به سردی بود و زن شالی را برای فرار از سرما روی شانه اش انداخته بود. مرد در اتاق دیگر به عادت شبهای دیگر، هدفون به گوش، نشسته بود پشت میز کامپیوتر و در حالی که دستش "موس" را به این طرف و آن طرف بازی می داد، خیره به مونیتور زل زده بود . از باند های ضبط صوت خانه صدای محزون ساکسیفون بلند بود.زن در حالی که شالش را برای گرمای بیشتر دور خودش می پیچید ، سرش را نزدیک دیواره ی شیشه ای محفظه آورد و داخل را نگاه کرد. روی خاک اره کف محفظه ، فضولات حیوان  پخش بود و در گوشه ای از محفظه غذاهای نیم خورده او که به غریضه انبار کرده بود به چشم می خورد ؛اما لرد دیده نمی شد. کمی بیشتر خم شد تا بتواند داخل استوانه سفالی افقی داخل محفظه را که حکم لانه حیوان را داشت نگاه کند. بخار دهانش شیشه را تار کرد. با آستینش شیشه را پاک کرد و در حالی که سعی می کرد آرام با بینی نفس بکشد دوباره نگاه کرد. تصویر صورتش که در دیواره شیشه ای که دیگر تمیز شده بود، انعکاس پیدا کرده بود و تصویر دهانه تاریک استوانه را ناواضح می کرد. در تصویرش تکیدگی و رنجوری ناشی از چند روز مریضی اخیرش را دید. در لابه لای موهایش که کمی روی پیشانیش ریخته بود چند تار موی سفید پیدا بود. با دستش به سرعت موهایش را بالا زد و دوباره سعی کرد از پس تصویر خودش لرد را ببیند؛ اما فایده ای نداشت.کمر راست کرد و دستش را از بالای محفظه ی شیشه ای به داخل برد و با انگشت اشاره داخل استوانه را جستجو کرد.هنوز انگشت یک دور نچرخیده بود که موهای نرم لرد زیر انگشتش آمد.لبخندی زد و همانطور کمی نوازشش کرد. لرد آهسته از فضای آزاد کنار انگشت او به بیرون از استوانه خزید. خنده بر لبان زن ماسید. لرد باشکوه وسرحال او به یک موجود نحیف قوزی بدل شده بود. تلو تلو می خورد و یکی از چشمانش هم قی کرده و بسته شده بود.دیگر از آن موهای سفید پف کرده تمیز خبری نبود.انگار در مدت مریضی اش بدجوری از حیوان غافل شده بود. لرد آرام به وسط محفظه آمد و بر خلاف همیشه که روی دو پایش بوی غذا را در هوا جستجو می کرد، کز کرد. زن بغض کرد. با این حالت آشنا بود. به اطاق دیگر رفت :" لرد مریضه!" مرد هنوز به مونیتور خیره شده بود. به شانه هایش زد: "گفتم لرد مریضه!" مرد به سمت او برگشت و هدفون را از گوشش برداشت. صدای کوبش موسیقی جاز از هدفون بلند بود و با ملودی غمگین ساکسیفون قاطی می شد:"چیزی گفتی؟"متوجه چهره بغض کرده اش شد"چیزی شده؟!"زن روی صندلی کناری میز کامپیوتر نشست و زانوانش را بغل گرفت:"حال لرد خوب نیست"مرد روی صندلی کامپیوتر کمی به سمت او چرخید:"حتما داره می میره" زن سرش را روی زانواش گذاشت: "این طوری حرف نزن!" مرد بی هدف با موس ور رفت : "خب اونم پیر شده دیگه" زن از روی صندلی بلند و با خشم به مرد نگاه کرد. مرد متوجه شد: "خب من چی کار می تونم بکنم؟!" زن جوابی نداد و بیرون رفت. صدای کوبش موسیقی جاز دوباره محو شد. زن جلوی محفظه شیشه ای ایستاد ، لرد دوباره داخل استوانه رفته بود. کمر خم کرد تا دوباره داخل استوانه را ببیند . باز هم انعکاس تصویرش در دیواره شیشه ای مزاحم بود. در دهانه تاریک استوانه تنها قسمتی از صورت خود را می دید با چند رشته تار موی سفید قاطی موهای دیگر روی پیشانی اش. به آشپزخانه رفت و از سبد میوه سیبی برداشت و با کارد به دو نیم کرد. یک نیمه اش را به همراه یک تکه گردو و نان خشک برد به اطاق. به عادت همیشه هرکدام را دور از هم در گوشه ای از محفظه گذاشت تا حیوان یکی یکی آنها را جمع کند؛ لرد این بازی را دوست داشت. بعد سعی کرد لرد را متوجه کند، پس با انگشت چند تقه به استوانه سفالی زد.لرد آرام سرش را بیرون آورد ، بو کشید و سپس آرام بیرون آمد و به سمت خوراکی ها رفت. با وجود بیماری و رنجوری اش مثل همیشه اول تکه ای از خوراکی ها را چشید و بعد آنها را در گوشه ای از محفظه انبار کرد. سپس تکه ای از گردو را کند ، گوشه دهانش گذاشت و همانطور آرام به داخل استوانه رفت. صدای ساکسیفون قطع شد. زن رفتن او را تماشا کرد ، بعد چراغ اتاق را خاموش کرد ، از سرما خودش را لای پتو پیچاند و روی تخت دراز کشید. گوش کرد ؛ جدا از صدای تک تک ساعت صدای ضعیف دیگری هم می آمد؛ لرد در لانه اش آرام گردو می خورد.



بازدید: 742 بار
سال: 1385
فعالیت: نویسنده

گالری تصاویر